کلبه کوچک سامیار

درد و دل مامانی و سامیار

1392/5/10 0:07
نویسنده : مامان
134 بازدید
اشتراک گذاری

درد و دل مامانی و سامیار

دلم برای نوشتن تنگ شده بود ولی نمیدونم چرا نمیتونم احساسمو به زبون بیارم گریه

یه حس عجیبی دارم . حسی که هیچوقت تجربه اش نکردم....    از یه طرف انگاری تو

آسمونا سیر میکنم از خوشحالی , که تو الان توی وجودمی از یه طرف هم انگاری باورم

نشده هنوز که دارم مامان میشم .... خیال باطل   ولی یه چیزی رو خوب میدونم که تو الان شدی

همه ی وجودم و نفسم به نفست بند شده قند عسلم..... ماچ

 

 

عزیز مامانی , نمیدونی چقدر دوست دارم و چه حس خوبیه از اینکه الان تو رو توی

وجودم دارم و خدای مهربون تو رو به من و بابایی هدیه کرده .... قلبقلبقلب 

هرچند روزای اول خیلی اذیت میشدم و حالت تهوع های شدید داشتم و خییییلی

اوضام بیریخت بود ولی همشون فدای یه تار موهات پسرم....

.

.

عزیز دلم هر روز و هفته ای که میگذره بیشتر از قبل بهت وابسته میشم... درسته

فعلا تغییری رو شکم مامانی نشده ولی خودم که میدونستم چه جواهری توی دلمه

و دارم بزرگش میکنم... 

همش منتظر تکون خوردنات و لگدزدناتم گلم که همه میگن هنوز خیلی زوده چون

شما هنوز خیلی کوچولویی قربونت برم...

 

 

 

عزیز دلم ممنون که اومدی به زندگی من و بابایی و شادیمون رو چند برابر کردی..

جیگرم از بابایی برات بگم که چقد دوست داره و بی تاب دیدارته ..

همش باهات درد و دل میکنه و به مامانی میگه بریم سونو گرافی و ببینمش..

 

به قول بابایی

دوست داریم ١دونه ولی مردونه

منم میگم

دوست دارم ١ دونه ولی مادروووووووووووووونه

.

.

میدونی سامیار مامان , میگن دعای مادرا زود قبول میشه..

منم الان که با اومدن شما تاج سرم , به این اسم مفتخر شدم سر هر نماز و هر

لحظه ای که دلم میشکنه و میتونم با خدای مهربون راز و نیاز کنم در حالیکه دستام

رو به آسمونه از خدا میخوام که همه ی منتظرای نی نی رو به زودی به آرزوشون

برسونه و از چشم انتظاری درشون بیاره و یه فرشته صالح و سالم بهشون هدیه کنه

و به اونایی هم که نی نی داده حافظشون باشه ..

الهی آمین

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)