کلبه کوچک سامیار

مگه میشه ..

1392/5/8 22:26
نویسنده : مامان
129 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم ....   تا الان که این حسا رو تجربه نکرده بودم و همش به خودم میگفتم یعنی

میشه آخه آدم از خودش بیشتر کی رو میتونه دوست داشته باشه ؟؟؟؟

بببببببببببببببببببببله میشه یعنی اینطوری بگم پسرم بهت :

مادر که باشی دیگه برای خودت نیستی ,  برای خودت نمیخوری , نمیخوابی , حتی

برای خودت نفس نمیکشی...

هر لحظه ای که از عمرت بگذره برای فرزندت فقط میخوای که اون راحت باشه و خدایی

نکرده اذیت نشه.. واااااااااااااای خدای رحیم و رحمانم : هزاران بار شکر که من رو

لایق مادر بودن کردی...

خدای غفور و کریمم ,  خودت حافظ سامیارمون باش و اونو سالم و صالح بده بغلمون...

آمممممممممممممممیییییییییییییییییییییییییییییییین

 

عزیز دل مادر,  من و بابایی بی صبرانه منتظریم این چند هفته ی باقی مونده هم

بگذره و شما قدم رو چشم ما بذاری و ما هم تمام عشقمون رو به پات بریزیم ,

باهم بازی کنیم و گردش بریم و کلی کارای دیگه با هم انجام بدیم..

 

سامیار گل پسر مامان و بابا :

اینو بدون که منو و بابا خیلی خیلی دوست داریم ...

شما همه ی وجود ما هستی عزیزم و مطمئن باش تا ماهستیم و به لطف خدا

نمیذاریم توی زندگیت سختی داشته باشی و میشیم تکیه گاهت...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)