کلبه کوچک سامیار

تولد یک کودک

1392/10/9 8:29
نویسنده : مامان
172 بازدید
اشتراک گذاری

کودکی که آماده تولد بود نزدخدارفت وازاوپرسید:میگویند شما فردامرابه زمین میفرستید امامن به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟

خداوندپاسخ داد:ازمیان تعدادبسیاری ازفرشتگان من یکی را برای تو درنظرگرفتم . اودرانتظارتوست وازتونگهداری خواهدکرد.

کودک گفت:من اینجا کاری جزخندیدن وآوازخواندن ندارم واینها برایم کافی هستند.

خداوندگفت: فرشته ات برایت آوازخواهدخواندوهرروزبه تو لبخندمیزندوتو عشق اورا احساس خواهی کرد.

کودک گفت شنیده ام روی زمین انسانهای بدی زندگی میکنند چه کسی ازمن محافظت می کند؟

خداوندگفت: فرشته ات ازتو محافظت خواهدکرد حتی اگربه قیمت جانش تمام شود. کودک گفت: اما من همیشه به این دلیل که دیگرنمیتوانم شمارا ببینم ناراحت خواهم بود.خداوندگفت: فرشته ات  همیشه درباره من با توصحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت اگر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود.

 

در آن هنگام  بهشت آرام بود اماصدایی از زمین شنیده می شد کودک می دانست که باید بزودی سفرش را آغاز کند او به آرامی یک سوال دیگر از خدا پرسید:

خدایا اگر من باید همین حالا بروم

لطفا نامه فرشته ام را به من بگویید

خداوند بار دیگر او را نوازش کرد و پاسخ داد

نام فرشته ات

اهمیت ندارد

براحتی میتوانی او را مادر صدا کنی

 

پسندها (1)

نظرات (0)