کلبه کوچک سامیار

کاش منم هنوز بچه بودم..

بچه ها به ٥ دلیل دوست داشتنی هستند :   ١) گریه میکنند چون گریه کلید بهشته.   ٢) قهر که میکنند زود آشتی میکنند چون کینه ندارند.   ٣) چیزی که میسازند زود خراب میکنن چون به دنیا دلبستگی ندارند.   ٤) خوراکی که دارند زود میخورند و برای فردا نگه نمی دارند چون آرزوهای دراز ندارند.   ٥) با خاک بازی میکنند چون تکبر ندارند.                                آرزومند آرزوهاتم پسر گلم .. ...
6 خرداد 1393

روزهای آخر

نفس مامانی امروز که ٢٨ اسفنده رفتم پیش خانم دکتر مهجوری که تاریخ دقیق زایمانو بهم بگه .. هم استرس داشتم هم بی تاب به دنیا اومدنت بودم و هم راستشو بخوای خییییلی میترسم از عمل زایمان همش دلم میخواد دست بابایی توو دستام باشه وقتی عملم میکنن..   یعنی میشه اجازه بدن ؟؟؟؟ یکی دیگه از قشنگترین روزهای زندگیم معلوم شد چه روزیه ... ٥ فروردین ١٣٩٣ که جیگرطلامو میبینم . آآآآآآآآآآآخ جووووووووووووون از الان دارم صدم ثانیه ها رو هم میشمارم تا روز ٥ فروردین برسه . فعلا بای بای مامانی . خیلی خسته شدم از صبح آخه هزار ماشالله سنگین شدی دیگه توو دل مامانی قربونت برم.   ...
28 اسفند 1392

تاریخی ترین روز..

قراره فرشته کوچولوی ما تو تاریخ  " پنجم فروردین ماه نود و سه "  مهمون ما و این دنیا بشه .. اینجا میخوام برای پسرم  "سامیار" بنویسم که با هر لحظه از بودنش خدا رو نزدیکتر از قبل احساس میکنم..      ...
23 اسفند 1392

مادر

و چه زیباست این حس مادر بودن و چه غرور انگیز است که فقط خودت میتونی این حس رو تجربه  کنی  نه کس دیگه ای.. حتی پدر که الان توی قلبته و اون هم عاشق نوزادشه... اما این لحظه ها رو تجربه نمیکنه و این افتخار فقط به تو داده شده یعنی : مادر   ...
9 اسفند 1392

سیسمونی سامیارمون

اول از همه باید تشکر کنیم از عزیز و حاجی بابا بخاطر اینکه یه دنیا زحمت کشیدن و این سیسمونی قشنگ رو برای سامیارمون تهیه کردن.. انشالله همیشه شاد و سلامت باشن و سایه شون همیشه بالای سر همه ی ما باشه ..         قشنگترین هدیه سامیار از بابایی             نماهای مختلف از اتاق گل نازم                                             ...
15 بهمن 1392

تولد یک کودک

کودکی که آماده تولد بود نزدخدارفت وازاوپرسید:میگویند شما فردامرابه زمین میفرستید امامن به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوندپاسخ داد:ازمیان تعدادبسیاری ازفرشتگان من یکی را برای تو درنظرگرفتم . اودرانتظارتوست وازتونگهداری خواهدکرد. کودک گفت:من اینجا کاری جزخندیدن وآوازخواندن ندارم واینها برایم کافی هستند. خداوندگفت: فرشته ات برایت آوازخواهدخواندوهرروزبه تو لبخندمیزندوتو عشق اورا احساس خواهی کرد. کودک گفت شنیده ام روی زمین انسانهای بدی زندگی میکنند چه کسی ازمن محافظت می کند؟ خداوندگفت: فرشته ات ازتو محافظت خواهدکرد حتی اگربه قیمت جانش تمام شود. کودک گفت: اما من همیشه به این دلیل که دیگرنم...
9 دی 1392

تقدیم به بابایی از طرف سامیار

پشت گرمی من : پشتم به تو گرمه . نمیدونم اگه تو نبودی زبونم چطور میچرخید صدات بزنم !  راستش رو بخوای, گاهی حتی وقتی با تو کاری ندارم, واسه دل خودم صدات میزنم بابا !!! انقد با دست هات انس گرفتم که یه وقتایی دلم لک میزنه دستام رو بگیری. هر دفعه دستاتو حس میکنم خیالم راحت میشه چون میدونم هوامو داری و من بین ازدحام غریبی, گم نمیشم و تو هیچوقت دستمو رها نمیکنی باباجونم..   ...
17 آذر 1392